آیا در باره جنگلی که نیمی از روز را روی آب است و نیمی دیگر را در زیر آبهای گرم میخوابد چیزی شنیدهای؟
به بندر «لافت» میرسم؛ بندری در شمال غربی جزیره قشم. ساعت 6 صبح است.
تا آن دور دستها، تا جایی که چشم کار میکند، چیزی جز آبهای آرام خلیج فارس نمیبینی. ساعتی میمانی، صبر میکنی. طولی نمیکشد جابهجا روی آب لکههای تیرهای میبینی. لکههایی بیشتر و بیشتر که کمکم به شاخههای سرسبز درختانی انبوه تبدیل میشود. آرام و قرار نداریم. وسوسه دیدن جنگل «حرا» ما را به سمت قایق و راهنمای محلی میکشاند. حالا دیگر با کمال تعجب، جزیرههای بزرگی را رو به روی خود میبینیم که بستر لجنیشان را جنگلی انبوه فرا گرفته است و جیغ و داد انواع پرندهها بر بالای جزیره دمی خاموش نمیشود.